Holy Crime, crime of clergy, clergical crime, Ecclesiastical crime,
spritual,purity, inocent, Iran, Iranian, Persia, Persian Culture, Art, History
Land and People, Poetry, religion, Organizations and directories,Daneshjoo,
Nothing but Iran
Public properties
were destroyed!
Gholam-Hossein Daneshi He was fine
reputable, clergy
Holy Crime, crime of clergy, Ecclesiastical crime,
Effective Khomeini's arrival most muslims took religious
observance to an extreme that has never been known before.
They killed many before trial in cold blood.
Daneshi (Clergy)
جواد ذبیحی درکهای که به اصطلاح سيد هم بود، يکی از بهترين اذان گويان و خواننده دعاهای مذهبی و آوازهای اصیل ایرانی بود. ذبیحی پس از شورش 1979 برای مدتی زندانی شد و پس از آزادی چند نفری به منزل وی رفتند و به بهانه اجرای مراسم نیایش او را با خود بردند و به طرزی فجیع به قتل رساندند. گروهی با نام "شاهین" قتل وی را به دلیل مداحی و مناجاتخوانی در رادیوی
دوران پهلوی به گردن گرفت.
سید جواد ذبيحی مداحی بود با شال سبز سيدی بر كمر و نوار سبز رنگی به دور كلاه زرشكی رنگی كه به رسم همه مداحان پیش از جمهوری اسلامی بر سر میگذاشت. خوش پوش بود و خوش صدا، اهل هر حرفهای بود و از جمله مداحی مانند خيلی از مداحان جمهوری اسلامی كه اكنون مدح قدرت ولایت آقای خامنه ای را میگویند.
سالهای طولانی، کمی پائین تر از چهار راه سرچشمه تهران، و در كمر كش كوچه يخچال مینشست. كوچهای كه درانتهای آن سرهنگ امير رحيمی مینشست.
در ابتدای همین کوچه پدر به سايه خزيده "ناصر فخررائی” ضارب شاه در 15 بهمن 1327 هم می نشست. می بینید هر کوچه ای چه خاطرات شخصی و چه خاطرات تاریخی را در سینه خود حبس کرده است؟
سرهنگ امير رحيمی که در زمان شاه مغضوب شده و از ارتش کنارش گذاشته بودند، پس از شورش 57 به ارتش فراخوانده شد و با درجه سرتيپی كه آيت الله خمينی به او داد، مدتی فرمانده دژبان ارتش در تهران شد. ارتش از هم پاشيده و سربازان و درجه داران از پادگانها گريخته را به خدمت برگرداند و بعدهم، به جرم گرايشی كه به نهضت آزادی ايران داشت دوباره به خانه بازگردانده شد.
ذبيحی، در سال 57 از بيم شورشيان و قتلش توسط روحانیون و مذهبیونی که در دورن شاه در حاشیه بودند و تشنه به خون امثال او، لباس را از تن در آورده و از اين و آن آيت الله تامين جانی گرفت، اما تيمهای ترور وابسته به كميتههای انقلاب که بعدها معلم لباس شخصی های امروز شدند امانش ندادند. همانها كه بعدها تبديل شدند به عوامل خودسر امنيتی، ذبيحی را ربودند و در بيابانهای اطراف تهران بطرز فجيعی كشتند و عکس او پس از دستگیری ذبیهی را همراه با عكس جنازه او را در حاليكه آلت تناسلی اش را بريده و در دهانش گذاشته بودند برای مطبوعات وقت فرستادند. به آن جرمی که
بمراتب کمتر از فساد و جنایاتی بود که ارسال کنندگان آن عکس، بعدها خود در جمهوری اسلامی مرتکب شدند و می شوند.
او را كشتند اما با مناجاتی كه از او باقی مانده بود چه میتوانستند بكنند؟ در اولين ماه رمضان پس از انقلاب نمی دانستند جای خالی مناجات دلنشین او برای سحری و افطار را چگونه پر كنند و اگر شجريان نبود و صوت قرآنی او، در اين جايگزينی درمانده بودند. بگذریم که بعدها که شجریان هم در حمایت از جنبش سبز مردم شعر "تفنگت را زمین بگذار" را خطاب به نیروهای سرکوب خواند، صدای او نیز ممنوع شد. حتی شاید پیش از آن، همان زمان که بر خرابه های ارگ بم، به زاری و فریاد شعر اخوان را بانگ برداشت: خانه ام آتش گرفته! ای فریاد، ای فریاد!
رمضان رفت و صدای ذبيحی ديگر از راديو پخش نشد، بخت و اقبالی كه نصيب موذن زاده اردبيلی شد و اذانبینظير و آلوده به طنین فارسی او را به مناسبت و بیمناسبت پخش كرده و میكنند.