Holy Crime, crime of clergy, clergical crime, Ecclesiastical crime, spritual,purity, inocent, Iran, Iranian, Persia, Persian Culture, Art, History Land and People, Poetry, religion, Organizations and directories,Daneshjoo, Nothing but Iran


World will never forget this laughing..

When time comes those who helped criminals to kill more should face world tribunal.



Holy Crime, crime of clergy, Ecclesiastical crime,
menu 1
menu 2
menu 3
menu 4
menu 5
menu 6
menu 7
menu 8
menu 9
menu 10
menu 11
 
Select click, browse
Categories above contains criminal scene, viewers discretion is advised. Submenu are opened for your convenience

If you encountered any broken link (s) or errors messages, please e-mail us with the link address or error message.

Views and Comments (multiple pages)

 

















 

 Next Time, You’ll Be Executed

A Young, Gay Iranian Torture Victim Speaks Out
 

September 21, 2005
 

واقعيتی است که رژيم اسلامی در بيشتر موارد از شکنجه و آزار شهروندان ايرانی به منظور  واپسگرايی فرهنگی کمک می گيرد. مهم تر اينکه اين کار را در مورد شهروندانی انجام ميدهد که اغلب موارد بزهکار نيستند، وفقط سطح رشد فرهنگی در کشور پذيرای آن ها نيست. وقت هم در مورد کسانی که واقعا بزهکارند بکار می بندد به هر حال بدون محاکمه و تحقيق های لازم صورت می گيرد لذا حقوق شهروندی در همه موارد مورد تجاوز قرار گرفته است.

 تعقيب و آزار و شکنجه همجنسگرايان نمونه سوء استفاده رژيم از نوع اول محروم شدگان از حقوق شهروندی است، نوع ديگر را ميتوان در گسترش انواع اعدام های غير سياسی مشاهده کرد و يا در تعقيب و آزار و به نمايش گذاشتن کسانی که رژيم آن ها را در مقوله ,اراذل و اوباش, طبقه بندی کرده و تعريف روشن آن معلوم نيست.

 با شناختی که از رژيم اسلامی ايران و بايد نبايد های آن داريم شايد بسياری از کسانی که به تفريح ساده مشغولند در ميان "اراذل و اوباش" جا گيرند، اما حتی اگر منظور فقط بزهکاران هم باشند، حتی بدترين آن ها يعنی کسانی که دست به جنايت زده اند نيز دارای حقوق شهروندی هستند و با بزهکار نمی توان مقايسه حقوق نمود.

داگ آيرلند  روزنامه نگار مستقل آمريکايی با امير که پس از تحمل شکنجه  و آزار و تعقيب از ايران گريخته و در ترکيه است مصاحبه ای دو ساعته دارد که در وبلاگ خود آن را منتشر نموده و در چندين سايت ديگر بازتاب يافته است.

در گزارش آيرلند آمده است که پدر امير در جنگ ايران و عراق جان خود را از دست داده و او از خانواده های شهدا با مزايای ويژه محسوب می شد..

او که ساکن شيراز بود برای اولين بار در يک ميهمانی هم جنس گرايان که 25 نفر از دوستان نزديک او در آن شرکت داشتند، دستگير می شود. احمد رضا فرزند يکی از نيروهای ارشد امنيتی که در ميهمانی بود به ستاد امر به معروف و نهی از منکر رژيم تلفن می کند و نيروهای امنيتی به سرکردگی افسری به نام جوانمردی به خانه می ريزند و از همان قدم نخست بساط فحاشی را با ضرب و شتم آغاز می کنند. وقتی يک نفر سعی می کند جلوی کتک زدن را بگيرد از اسپری خردل استفاده می کنند. يکی از زنان حاضر در ميهمانی زير ضربات آن ها پرده گوشش پاره شده و به بيمارستان منتقل می شود.

داستان آزار، تعقيب و شلاق زدن های وحشيانه ماموران از اين جا شروع می شود که شرح کامل آن را ميتوان در لينک پيوست خواند.

آن ها بعدا به خانه امير باز ميگردند و اموال شخصی او و از جمله کامپيوتر او را ضبط می کنند و يکی از فيلم ها را به مادر او نشان ميدهند. مادر به اين طريق از همجنسگرا بودن فرزند خود مطلع ميشود. حتی در کشورهای پيشرفته غربی اين نحوه اطلاع رسانی به مادر عواقب نامناسبی هم برای مادر و هم برای فرزند دارد، چه برسد به کشوری مثل ايران. سرانجام او صدهزارتومان جريمه ميدهد و آزاد می شود.

امير سپس شرح ميدهد که يک سال بعد چگونه از طريق اينترنت با دو نفر آشنا می شود و عکس خود را برای يکی از آن ها می فرستد و سپس در می يابد که هر دو نفر مامور رژيم اند. امير شرح ميدهد چگونه رژيم در اينترنت و در چت روم ها شبکه گسترده ای برای خود ايجاد کرده است و چقدر مامور در اين حوزه گمارده بطوريکه دستش در ايجاد هرنوع تصور واهی برای کسی که می خواهد به دام بيندازد باز است.
 

به هرحال امير را دو باره دستگير می کنند و بازهم او را زير شلاق و شکنجه می برند و چون او همجنسگرابودن خود را انکار می کرد او را روی يک صندلی فلزی می نشانند و زير آن بتدريج گرم می کنند که اقرار کندو در همان حال يک بطری را به او نشان ميدهند و با استفاده از کلمات رکيک فرياد می زنند با استعمال آن او خواهد فهميد که بايد اين کار را ترک کند. سرانجام امير از ترس اقرار می کند.او را به شلاق در ملا عام محکوم می کنند. نام او را با گروهی ديگر در روزنامه ها اعلام می کنند.

با اين شرايط زندگی برای امير در شيراز دشوار می شود وبويژه که ماموران امربه معروف مرتب مزاحم او می شدند.

امير می گويد با اعدام دو نوجوان در مشهد و انعکاس گسترده آن در خارج وضع او باز هم وخيم تر می شودو ماموران زندگی او را لحظه به لحظه تحت کنترل قرار داده و او را آزار می دادند. جوانمردی يک بار به او گفت اگر يک بار ديگر او را بگيرند او را اعدام خواهند کرد "درست مثل بچه های مشهد" درست مثل بچه های مشهد که رژيم اعدام آن ها به خاطر هم جنسگرايی رسماانکار می کند.

امير سرانجام از شيراز به بهانه ادامه تحصيل به تهران رفت و از آن جا به ترکيه گريخت.

Amir's first arrest for being gay occurred two years ago.
 

“I was at a private gay party, about 25 young people there, all of us close friends,” he recalled. “One of the kids, Ahmed Reza-whose father was a colonel in the intelligence services, and who was known to the police to be gay-snitched on us, and alerted the authorities this private party was going to happen. Ahmed waited until everyone was there, then called the Office for Promotion of Virtue and Prohibition of Vice, headed in Shiraz by Colonel Safaniya, who a few minutes later raided the party. The door opened, and the cops swarmed in, insulting us-screaming 'who's the bottom? Who's the top?' and beating us, led by Colonel Javanmardi. When someone tried to stop them beating up the host of the party, they were hit with pepper spray. One of our party was a transsexual-the cops slapped her face so hard they busted her eardrum and she wound up in hospital. Ahmed Reza, the gay snitch, was identifying everyone as the cops beat us up. The cops took sheets, ripped them up, and blindfolded us, threw us into a van, and took us to a holding cell in Interior Ministry headquarters-they knew us all by name.”

 
Iranians live in fear of the Interior Ministry, which has a reputation like that of the former Soviet KGB's domestic bureau, and whose prisons strike terror in people 's hearts the way the infamous Lubianka in Moscow did.

 
“I was the third person to be interrogated,” Amir said. “The cops had seized videos taken at the party, in one of which I was reciting a poem. The cops told me to recite it again. 'What poem?' I said. They began beating me in the head and face. When I tried to deny I was gay, they took off my shoes and began beating the soles of my feet with cables. The pain was excruciating. I was still blindfolded. They had found dildos in the house where the party was-they beat me with them, stuffed them in my mouth. When I told them my father was a martyr [of the Iran-Iraq war] they beat me up even more, and harder. They took away my card [entitling Amir to martyr's benefits] and said they'd tell the local university, where I was studying computers.”


 

Courtesy of:: respective website.click  
 

 
 

 
 


 
 

Executions by hanging are carried out in Islamic Republic of ayatollahs in accordance with the Islamic "eye-for-an-eye" law of retribution, otherwise known as "qesas".

  • Hanged in South of Tehran
  • Holy Leaders convicted..
  • Kurd leader shot..
  • Married women stoned to death..
  • stoned to death...










  • Next